جناب لطفی! استاد لطفی! اشتباه کردید.

 

جناب لطفی! استاد لطفی! اشتباه کردید.

 

 

      اگر قرار باشد بگوییم ده نفر را درتاریخ موسیقی ایران معرفی کنید که از ارکان اصلی موسیقی ایرانی باشند، بدیهی است که نام محمدرضا لطفی در این فهرست باید بیاید. لطفی نماد بارز روحیه ی جستجوگری و پرسش گری در موسیقی است. شاخصه ی مهم او، حرکت به سمت اصل و بنیان موسیقی ایرانی، یعنی بداهه نوازی است که در واقع، به این واسطه می توان به او لقب "شهسوار بداهه نوازی" ایران را در سال های بعد از انقلاب داد. حال آن که می دانیم که شهنواز تار ایران، جلیل شهناز که عمرش دراز باد، سلطان بداهه نوازی در موسیقی ایرانی است. - لطف نمایید با سلطان آواز، اشتباه نگیرید!!!- لطفی، پایه گذار آن نوع از حرکت های بداهه نوازی است که به زعم خود در چهار دسته قابل تعریف است که شما، خواننده ی محترم را برای اطلاع کامل از آن، به متن تعریفی مندرج بر روی جلد آثار صوتی او ارجاع می دهم. به هر حال زمانه ی نابخرد، باعث شد تا وی جلای وطن کند و علاقه مندان ایرانی اش را با یکی از مردانه ترین، عاشقانه ترین، آسمانی ترین و دلپذیرترین اثر موسیقی، یعنی "عشق داند"، تنها بگذارد. - حقیقت آن است که هر چقدر با خودم فکر می کنم لطفی، این تار عشق داند را با آواز شجریان در آن هنگام، در چه حالت و شرایطی نواخته است، به نتیجه ای نمی رسم! فقط می دانم انگار نه، روی زمین بوده است و نه، متعلّق به زمان و مکان!- "گریه ی بید"، یکی از آثار تکراری، امّا تأثیرگذارترین اثر وی در زمان دوری اش از وطن می تواند به حساب آید. حتّی یکی دو بار اجرای مشترک با محمدرضا شجریان هم یادآور خاطرات خوب او از همکاری اش با شجریان در چاووش و سال های نخست بعد از پیروزی انقلاب اسلامی نمی توانست باشد...   

     

ادامه نوشته

شجریان، استاد بود مثل همیشه؛ کار، ضعیف بود مثل هیچ وقت!

 

شجریان، استاد بود مثل همیشه؛ کار، ضعیف بود مثل هیچ وقت!

 

 

     شک نکنید که شجریان را باید نقطه ی عطف موسیقی آوازی ایران دانست. هرچند گاهی قدرت او را در برابر کسانی مثل تاج یا حتّی ادیب خوانساری خیلی هم بالا نمی دانند، امّا حقیقت آن است که عمده ی بار موسیقی آوازی ایران را وی بر دوش کشیده است و همان طور که گفته شد نقطه ی پایانی آواز ایران را تا این لحظه، محمّدرضا شجریان بایستی به حساب آورد که حقیقت انکار ناپذیر موسیقی ما است. همین در نقطه ی اوج بودن، انتظارات را از او خیلی بالا آورده است که گاهگاهی از او در بحث آواز، انتظار معجزه هم دارند! در عین حال بدیهی است که توان و قدرت هر فرد در هر چیزی، تا حدی است و نه بیشتر و نه کمتر از آن... 

      

ادامه نوشته

بزرگان محترم موسیقی! ایران، فقط تهران نیست!

 

بزرگان محترم موسیقی! ایران، فقط تهران نیست!

 

* نواهای ایرانی: 

کنسرت محمدرضا لطفی

کنسرت شجریان و گروه آوا

کنسرت گروه کامکارها

کنسرت گروه شمس

و در آینده هم کنسرت علی زاده و شاید بار دیگر، کنسرت گروه عارف و پرویز مشکاتیان

و . . .

به علاوه ی آن دسته از کنسرت های کوچک تری که در جای جای تهران برگزار می شود...

      فارغ از بحث کنسرت های کوچک تر، بایستی خطاب به هنرمندان و اساتید عزیز و بزرگواری که کنسرت شان در تهران پشت سر هم آن هم در تالار چهار هزارنفره ی وزارت کشور - که اتفاقاً به درد همه چیز می خورد، الاّ همین برگزاری کنسرت(!)-، عرض نمایم که به احتمال قریب به یقین، حق طبیعی همه ی مردم ایران است که اجراهای موسیقی هنرمندان مورد علاقه شان را از نزدیک ببینند، آن هم گروه ها و افرادی که در بالا اسم آمد که نه تنها در ایران، بلکه در سراسر دنیا، خبر برگزاری کنسرت شان، شور و شعف را در میان علاقه مندان منتشر می سازد و دگرگون شان! باور کنید این مردم مشتاق و منتظر، به همان شعر اشتباه خواندن هم دلخوش اند(!) و امیدوارند که دقایقی را بتوانند به ساز و آواز محبوب هنری شان گوش فرا دهند. ناتوانی در پرداخت بلیت ۲۰ یا ۳۰ هزار تومانی گناهی را متوجه شهرستانی های علاقه مند نمی کند و دیدن از نزدیک اجراهای موسیقی، یک امر بدیهی است که بایستی برای آنان، ترتیب داده شود.

      اصلاً گزینه ی موافقت برای اجرای کنسرت های مهم و بزرگ در شهرستان ها را بی خیال می شویم. فرض کنیم هنرمندی، با برگزاری کنسرت در شهرستانی موافق شده است. در تهران وقتی هنرمندی کنسرت دارد، با یک تماس ساده با یک مرکز ارایه ی خدمات مسافرت های درون شهری، اعم از تاکسی تلفنی و اتوبوس یا با ماشین های با کلاس تر اقوام و دوستان به محل اجرا می توانند برود و بعد از اجرا هم با همان ماشین ها یا حتی با ماشین علاقه مندان به سر خانه و زندگی شان برگردد! در عین حال همین عزیزان وقتی هنگام اجراهای احتمالی شان در دیگر شهرستان ها می رسد، گویی از آدم های آن شهر طلب دارند! هتل اگر پنج ستاره نباشد، آسمان به زمین می رسد. اگر کباب قفقازی نباشد، آن شب، سازش را خوب نمی تواند بنوازد و آوازش را خوب بخواند! آب معدنی با فلان نام که به طور حتمی باید باشد! هواپیما به یک شرکت خاص  باید متعلّق باشد، ولاغیر! تازه علاوه بر خود اجرا کنندگان، زن و فرزند و دختر خاله و پسر دایی و عمه و عمو هم هستند که باید برای آنان هم بلیت و هتل و فلان غذا و ماشین را گرفت و هزار بهانه ی واهی دیگر! آن وقت شما به عنوان مدیر تهیه، لطفاً سر قیمت هم چانه نزنید که بی فایده است. می خواستید کنسرت نگذارید؛ حالا بکشید! گو این که قرار است با برگزاری یک کنسرت، مدیر تهیه میلیاردر شود! درآمدهای صد میلیون به بالای کنسرت های تهران را مقایسه کنید با درآمدهای احتمالی زیر ۶-۵ میلیونی کنسرت های بزرگ در شهرستان ها، آن هم با آن همه تنگ نظری مسؤولان محلّی و پول هایی که این و آن از مدیر تهیه می خواهند بگیرند. اگر صدا و سیما ساز نشان نمی دهد، امّا احتمال می رود برخی از هنرمندان عزیز مملکت، آن قدر درآمد دارند که بر سر یک ریال و دو ریال برگزاری کنسرت در شهرستان ها نخواهند چانه بزنند، در حالی که این دو اصلاً هیچ ربطی هم با یکدیگر ندارند!!! بدیهی است با کمی کوتاه آمدن و مایه گذاشتن - غیر مادی البته! - برخی مسایل کوچک حل خواهد شد و شهرستانی های قدرشناس هم به حق خود خواهند رسید. حالا مدیران و مسؤولان نباید هم به موسیقی محل بگذارند، از آنان توقع و انتظاری نمی رود، شما که خود اهل و اصل و بنیان موسیقی ایرانی هستید، چرا به داد دل علاقه مندان موسیقی دیگر جاها نمی رسید و گیر داده اید به تهران!!؟ این گونه، موسیقی و اجرای موسیقی را در همه ی جاها می خواهید بگسترانید؟!

      خدمت همه ی بزرگواران هنرمند عرض می کنم که ایران، فقط تهران نیست! اتفاقاً اگر پایتخت مملکت مان سر پا مانده است، به لطف مواد غذایی و نوشیدنی و مایحتاج روزمره ای است که مواد اولیه ی آن از همین شهرستان های دور و نزدیک به آنجا می رسد، وگرنه حافظ و سعدی و تخت جمشید در شیراز است، نقش جهان در اصفهان است، چغازنبیل در شوش است، عطار و خیام در نیشابور است، شهر سوخته هم در زابل است و خلاصه هزاران جای باستانی و فرهنگی دیگر که تهران حتّی یکی از آنها را هم ندارد و دیگر هم نمی تواند داشته باشد! بد نیست یک زمانی وقتی در شهر محروم زاهدان یکی از هنرمندان برجسته که از اساتید موسیقی به حساب می آید، به اجرای کنسرت پرداخت، به قول خودش "از دیوار صدا درمی آمد، امّا از حاضران در سالن خیر، حال آن که در تهران بارها شاهد چیپس و تنقلات خوردن بعضی از علاقه مندان سراپاگوش و مشتاق موسیقی بوده ام!"

      خلاصه ی داستان، همین است که خواندید. بنده به عنوان منتقد اجراهای بزرگ موسیقی به طور صرف در تهران و به عنوان نویسنده ی این مطلب، از همین جا خطاب به همه ی بزرگان موسیقی کشور عرض می کنم که با وجود جوانی، حاضر به هرگونه همکاری، حداقل در زمینه ی برگزاری کنسرت شما در شهر و استان خودم هستم و مقدمات آن را فراهم می نمایم. شک نکنید منظم ترین کنسرت تاریخ برگزاری کنسرت های تان را شاهد خواهید بود. اگر موافقید، یا علی.

 

 

بوی خوب موسیقی...شاید!

 

بوی خوب موسیقی...شاید!

 

     

 

 اشاره: ممنون از لطف دوستانی هستم که هر چند مدتی است به دلیل گرفتاری های کاری، به مطلب گذاشتن در آن موفق نبوده ام، امّا بنده و این مجموعه را فراموش نکرده اند. در این روزها که کنسرت استاد شجریان و گروه قدیمی آوا برگزار می شود، پیام های خوشی از اجراهای موسیقی به گوش می رسد و خبر مهم آن که شجریان و مشکاتیان همدیگر را در آغوش کشیدند!

***

 نواهای ایرانی:

      خبر برگزاری کنسرت محمدرضا لطفی در ایران و آن هم بعد از سال ها، در ظاهر مقدمه ای شده است برای کنسرت های پیاپی بزرگان موسیقی این مرز و بوم که به خودی خود خبر خوشایندی است. د عین حال چشم منتظر مشتاقان، می طلبد که هنرمندان موسیقی با تمرین و تفکر نوینی پای بر صحنه ی سالن های موسیقی بگذارند تا دل علاقه مندان شان به جوش و خروش دربیاید و در این وانفسای تورّم و فقر فرهنگی و هنری و اجتماعی و غیره و ذلک، برای ساعتی تمام این چیزها به باد فراموشی سپرده شود و نوای حق موسیقی ملکوتی ایرانی، ایشان را به تفکر وادارد.

       هرچند نوگرایی و نو اندیشی در موسیقی ایرانی به جنبش عملی عمومی در جامعه ی متخصص موسیقی تبدیل نشد، امّا انتظار حرکت رو به جلو و بکر و نواندیش از بزرگان پیشکسوت و برجستگان هنر موسیقی ایران زمین، انتظار به جا و به حق و منطقی می نماید، هر چند مجریان این برنامه های موسیقی، کسانی باشند که زحمت خود را برای موسیقی کشیده اند.

       سر و صداها و در واقع بازتاب های خشن یا نرم بعد از کنسرت محمدرضا لطفی، آینه ی تمام نمای نوع حرکتی بود که در جامعه به عنوان "حرکت غیر اجتماعی" از آن یاد می شود. اجراهای موسیقی در بین دوستان و در جلسات خصوصی شبانه با اجراهای عمومی، تحت عنوان کنسرت مصداق "میان ماه من تا ماه گردون.....تفاوت از زمین تا آسمان است" را دارد. در جمع های خصوصی، تفکر و حرف تازه، جلوه ی معنی داری از خود نمی تواند نشان دهد، حال آن که در مجامع عمومی موسیقی و در اجرای عام آن، نگرش جدیدف معنی و مفهوم و بازتاب واقعی خود را پیدا می کند. هر چند اجرای موسیقی از سوی بزرگان، به خودی خود هم مطلوب می نماید، ولیکن دل زدگی و خستگی، حاصل کار گروهی می تواند باشد که بدون مطالعه ی کافی از نیازهای روز افراد علاقه مند به موسیقی، به اجرای موسیقی می پردازند تا کام تشنه ی علاقه مندان خاص را نیز همچنان، تشنه نگاه دارند. 

      به نظر می رسد تا زمانی که تعامل فکری و عملی زنجیر وار فرهنگی و هنری و حتّی اقتصادی بین مدیران و مسؤولان فرهنگ و هنر کشور یا بلکه بالاتر از آن، هنرمندان فعال در عرصه های مختلف هنری و در اینجا موسیقی و بالاخره مخاطبان ایجاد نشود، انتظار خلّاقیت و نو نگری، تعریف مبهمی خواهد داشت، اگر چه اجراهای بزرگ امسال در بخش موسیقی، شاید وشاید به عنوان نوید دهنده ی روزهای خوب موسیقی بتوانند باشند. ان شاا...